گمشده

طفلی به نام شادی، دیریست گمشده ست  /

با چشمهای روشنِ براق

/ با گیسویی بلند به بالای آرزو/

هرکس از او نشانی دارد /

ما را کند خبر

/ این هم نشان ما  :  /

یک سو خلیج فارس /  سوی دگر خزر

( شفیعی کدکنی )

نظرات 22 + ارسال نظر
فریدون جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:32

این شعر٬ زیباست.
باید این شعر را در ذهنم یادداشت کنم . باید همیشه خلیج را بیاد داشته باشم و خزر را از یاد نبرم.

استاد شفیعی کدکنی را بسیار ارج می نهم و شعرهایش بر دل و جانم می نشیند. با خواندن این شعر چهره ی مهربانش در نظرم می آید.

رامین جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:35 http://kanooeiranebozorg.blogsky.com

درود. ایکاش روزی برسد که با نام ایرانی همچون کاسپین یا مازندران از این دریا نام ببریم....
پاینده ایران بزرگ

آن روز که خود را باز یابیم خواهد رسید.

پرستوی سفید جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 21:05 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

درود بر بانوی فرهیخته! من این چکامه ی استاد را پیش از این نخونده بودم. چه انتخاب شایسته ای کردید و ظزافت قشنگی نیز در انتخاب عکس. هم بر شما فرخ باد باید گفت و هم بر فرناز بانو! من تا آن را خواندم به یاد سپردم تا بیش از این زیان نکنم. به امید دیدار بانو!

درود دوست گرامی
من هم نخستین بار امروز صبح خواندم . بدون تاریخ سرودن بود.
به امید دیدار

شهرزاد شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:45 http://se-pi-dar.blogsky.com

آخرین شماره‌ی بخارا شعرهای خیلی خوبی از استاد را چاپ کرده که این شعر هم یکی اوناست. هم شعر و هم عکس زیباست

دیدم آدرس وبلاگتو نوشتی با شوق رفتم بازش کردم...
..
آیا شعر اینجا درست نوشته شده؟ من با ایمیل دریافت کردم.
تاریخ سرایش کی هست؟

بابک شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:10

شادی؟
راست می گوید،
گم شده است ،
از خیلی وقتها پیش ...
از آن موقعی که سنگ،
خورشید را در حجاب خویش پنهان کرد
تا مبادا به تاراج نگاه ،
چهره اش خدشه دار شود،
از آن موقعی که سنگ،
دریا را، در حسرت بوسیدن خاک
در حصاری به نام خلیج حبس کرد
ما شادی کوچکمان را گم کردیم
.............................................
آدم غصه اش می گیره وقتی این شعر رو از مناظر متفاوت می خونه

ر و ز ب ه شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:51 http://hazrat-eshgh.com

دیگه خسته شدم از جریان خلیج فارس!
نمی دونیم به خلیج فارس برسیم یا به سبزمون!!
...

به هر دو!
و خیلی مشکلات دیگر!

شهرزاد شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:06

همین یکی دو روز به روزش می‌کنم (همون آدرس پیشین)
تاریخ سرودن شعرها مشخص نیست تنها در مقدمه اشاره شده که اینها مجموعه‌ای از اشعار منتشر نشده‌ی استاده که به مناسبت نوروز 89 برای اولین بار در نشریه‌ی بخارا به چاپ رسیده. اگر علاقه‌مند بودید،‌ بخارای شماره 74 را بخرید مطالب خیلی خوبی دارد، پژوهش‌ها و گزارش‌های سودمندی هم در مورد شاهنامه دارد که حتمن می‌پسندید.
متن شعر رو درست یادم نبود با آنچه در بخارا چاپ شده مقایسه کردم، یکی بود.

خیلی خبر خوبی دادی. خوشحالم

باید بروم سراغ دکه های روزنامه فروشی.

خوب حالا خیالم راحت شد که متن شعر درست هست.
سپاسگزارم

دیروز را دوست نداشتم

امروز چه روز خوبی است!

سیاوشان شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 13:02 http://siavashan.blogfa.com

ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتیم نه از روی مجاز

این هم دیدگاهی به زندگی است!

فرناز شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 17:46 http://farnaz.aminus3.com/

این شعر خیلی قشنگه . از اون شعرهاست که آدم دوست داره بخونه و بعد بشینه سر فرصت گریه کنه ! از اون گریه ها که بد نیست و گاهی هم خوبه .. اون قسمت آدرسش دلم رو بدجوری خون می کنه .

فیروز گفت به من گفت این شعر رو از طرف او برای علی بفرستم
لطفن زحمت بکش و این شعر را برایش بخوان.
موقع خوندن گریه نکنیا!

پرستوی سفید شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:45 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

درود بر یاران. اومدم از شهرزاد گرامی به خاطر آدرسی که دادند سپاس گزاری کنم.

شهرام عدیلی پور شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 21:51

سلام پروانه خانم . ممنون از لطف تون . هنوز نفسی میاد و می ره تا اطلاع ثانوی

فریدون یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:15 http://www.farhang4.blogspot.com

به کجا چنین شتابان؟

گون از نسیم پرسید

- دل من گرفته زاین جا

هوس سفر نداری

ز غبار این بیابان؟

- همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم.


به کجا چنین شتابان؟

- به هر آن کجا که باشد

به جز این سرا، سرایم

- سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی

به شکوفه‌ها، به باران

برسان سلام ما را

از دکتر شفیعی کد کنی

*****************
در یکی از سفرهایم به تهرا ن کتاب « موسیقی شعر » او را خریدم . در کنار کتاب هایی قرار گرفته که باید بخوانم.

راستی در زمینه ی شعر فوق آیا از فردوسی شعری به یاد دارید؟




در شاهنامه همه ی موضوعات جامعه ی بشری وجود دارد. آن هم به شکلی که علت های گوناگونی که به این حرکت می رسند و عواقب آن از دیدگاههای گوناگون به شکل داستانهای حماسی و اساطیری با ابیاتی بسیار زیبا بررسی می گردند.که پر از درس و حکمت است.

مثال همین شعری که شما نوشته اید را می توان رفتن سیاوش را از ایران مثال زد که بی شباهت به رفتن های این روزهای بسیاری از هم وطنان ما نیست.

این داستان از داستان ها بحث برانگیز در شاهنامه است.
دلم می خواهد هزار خط بنویسم ولی بس است باید به کارهایم برسم وممکن است سر شما درد بیاید.

موسیقی شعر: کتاب مرجع بسیار خوبی است من گاه گاهی به سراغش می روم و بخش هایی از آن را می خوانم.

محمد درویش یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:12 http://darvish.info

و برای همین بود که استاد خاک دوست داشتنی وطن را برای همیشه ترک کرد ...

نشنیده بودم برای همیشه!
فکر نمی کنم این دلیلی باشد که وطن را ترک کنیم! پس چه کسی شادی را به وطن باز گرداند؟

یادداشت شما را در دلنوشته ها در باره ی آن دکل برق در چشم انداز آرامگاه فردوسی دیدم .

فریدون یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:41 http://www.parastu.persianblog.ir

دیشب بعد از این پیام به سایت گنجور رفتم تا ببینم آیا در اشعار فردوسی آیا شعری با این مضمون « به کجا چنین شتابان » می شود یافت. بعد در دیگر آثار شاعران کهن جستجو کردم . اما موفق به یافتن بیتی به این مضمون نشدم که به شما تقدیم کنم
http://ganjoor.net

آری قصه سیاوش هم، قصه دل است و دنیای احساس.

************

نمیدانم چرا این شعر شفیعی « به کجا اینچنین شتابان» مرا به یاد شعر« چاوشی» اخوان ثالث می اندازد

بسان رهنوردانی که در افسانه ها گویند
گرفته کولبار ِ زاد ِ ره بر دوش
فشرده چوبدست خیزران در مشت
گهی پُر گوی و گه خاموش
در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می پویند
ما هم راه خود را می کنیم آغاز

ادامه آنرا با صدای گرم« اخوان ثالث» در لینک زیر بشنوید

http://www.avayeazad.com/mehdi_akhavan_sales/zemestan/37.htm

با صمیمانه ترین درود ها

گنجور یار خوبی است و آن قسمت جستجویش خیلی به کار می آید.

مفاهیم انسانی مکان و زمان و زبان نمی شناسد.
در شاهنامه سیاوش جهان وطن ترک وطن کرد و امروز بسیاری دیگر دست به این کار می زنند .زمانی هم استاد شفیعی کدکنی گوشه ای از این احساس را با این شعر زیبا بیان کرده است.

واژه هایی که در زمان فردوسی به کار می رفته و لحن گفتار فردوسی با شاعران شعر نو تفاوت دارد پس با جستجو عین این واژه ها نمی توانیم به نتیجه ی خوبی برسیم.
حتی برای خواندن شاهنامه گاهی باید با لهجه پهلوی آشنا باشیم.

بروم سراغ شعر اخوان ثالث.


با سپاس فراوان

محسن دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:19 http://after23.blogsky.com

همین دور و برا بود. صب کنید ببینم. از خانم فرناز پرسیدید؟ عسک را کی انداخته؟ از آلبوم عسکی در آورده یا همین روزها انداخته اند؟ دیدمش ها.
پیداش کردم خبرتان می کنم. راه دوری نرفته. طفل راه دور نمیره که.

عکس رو فرناز انداخته. راه خیلی دور هم انداخته. او دیده بودش.
اون چند سال پیش طفل بود که رفت حالا بزرگ شده ! تازه طفل های از این قدیمی تر هم هستند. می گید نه! برید از فرناز بپرسید...

محمد تقی جنت امانی دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:44 http://www.mtamani.blogfa.com

با سلام
اولین مجموعه ی شعرم به نام مرگ پیراهنش را عوضی پوشیده است توسط نشر فصل پنجم در نمایشگاه کتاب در راهروی 23 سالن یک (شبستان)ارایه می شود .

نظر خوب شما دلگرمی این جانب است .در ضمن اگر لطف نمایید در وبلاگ تان خبر رسانی نمایید ممنونم .

سلام
اگر توانستم کتاب را به دست بیاورم در وبلاگ کتابخوانی از آن خواهم نوشت.

شادی دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:20 http://www.modirekhane.parsiblog.com

سلام عزیزم
آفرین به این حسن سلیقه
قطعه بسیار زیبایی را انتخاب کردید
امیدوارم به زودی شاهد شادی در ایران عزیزمان باشیم
برایت آرزوی موفقیت و شادکامی دارم
لطفا به من هم سربزنید

محسن چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:57

شما نوشتید طفلی به نام شادی گم شده است. من هم از همان طفل سراغی داشتم. بقیه بمانند که اگر این یکی را پیدا کنیم بقیه خود به خود پیدا می شوند.

خیلی این شعر غم انگیز است ! چه کنم؟
شاید بهتر باشد آن یاداشت شاهنامه را از کتابخوانی به اینجا بیاورم از غمناکی اینجا بکاهم.

محسن چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:16 http://after23.blogsky.com

نخیر. نقل مطلب از وبلاق وزین کتابهایی که می خوانیم نیاز به کسب مجوز از مدیر محترم آنجا داره.
هرچند مدیر محترم آنجا خودتان هستید.
بهرحال بگردید بهتر است. بلکه پیدا شد. خیلی نگران و غمگین نباشید. عرض کردم، راه دوری نرفته. بر می گردد.
شادزی

شما بزرگوارید.
ما همیشه داریم می گردیم ولی نمی توانیم پیدایش کنیم و می بینیم شادی های دیگر همه دارند یکی یکی گم می شوند

محسن چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:39

بازم منم.
می خواستم عرضی کنم. اگر نام خانوادگی نامبرده را بفرمایید شاید بتوانیم کمک بیشتری بکنم. ما یکی دو تا شادی میشناسیم. نمی دانیم منظورتان آنهاست یا نه.

نام خانوادگیشان هم شادی است.

محسن چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 23:47 http://filmamoon.blogsky.com

چه جالب! ممنون. خیلی کمک کردید.
شادی ِ شادی.

همینجوری بگید شادی تا برسید به نیاکان شاد ما.

ح شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:51

دلبر به من رسید و جفا را بهانه کرد
افکند سر به زیر و حیا را بهانه کرد
آمد به بزم و دید من تیره روز را
ننشست و رفت تنگی جا را بهانه کرد
رفتم به مسجد از پی نظاره رخش
بر رو گرفت دست و دعا را بهانه کرد
آغشته بود پنجه اش از خون عاشقان
بستن به دست خویش حنا را بهانه کرد

ح گرامی
شما را نمی شناسم . به دنبال این شعر رفتم ببینم از کیست به شاطر عباس رسیدم و این نوشته:

صبوحی قمی، شاطر عباس

( ملیت: ایرانی قرن: 13 )


(1315 -1275 ق)، شاعر، متخلص به صبوحى. وى در قم به دنیا آمد و رد این شهر نشو و نما یافت و به حرفه‏ى شاطرى روى آورد. سپس از قم به تهران آمد و تا پایان عمر در این شهر زیست. او خواندن و نوشتن نمى‏دانسته اما از ذوق و استعدادى کافى بهره‏مند بوده و بنا بر قریحه‏ى ذاتى اشعارى متوسط سرود است. «دیوان» او بارها به چاپ رسیده و اشعارى از دیگران را در دیوان وى آورده‏اند، از جمله غزلى از ابوالقاسم لاهوتى و نیز غزلى از شاطر مصطفى قمى.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد