نوروز خود را چگونه گذراندند؟

 دکتری را دیدم که از نخستین روز پس از تعطیلات شدید کار می کرد دکتر خوبی هم هست  وقتی مطبش زنگ می زدی منشی تندی پاسخ می داد: شنبه زنگ بزنید . هر چه پافشاری می کردی منشی عصبانی تر میشد. آخر خانمش زایمان داشت رفته بود تا پاریس بزاد! 

 

پ_ چه طور دلشون میاد فرزندشان شناسنامه غیر ایرانی داشته باشه!! اینم شد افتخار! اینم شد پٌز و ژست. اینم شد حرفی که فامیلش با فیس و افاده بگن رفته پاریس بزاد... 

 

*** 

- رفته بودن دبی  با همه ی فامیل  کنسرت ابی و کامران و هومن اونجا. بلیط کنسرت هشتاد دلار بود. اونجا دو بار کامیار و زن و بچه هاشو دیده بودن. یکیشون از واکنش عربی که پاسشونو نگاه کرده بود خیلی بدش اومده بود آخه عربه وقتی فهمیده بود ایرانین چهره شو به شکل چندش آوری در آورده و با حالت بی ادبانه ای اشاره کرده برو... 

 

پ- چی فکر می کنن که میرن پولاشونو میریزن تو جیب این عربا تازه توهین هم می شنون 

*** 

همه خانوادگی رفته بودن حج عمره  

 

پ- خوش به حال عربا اینقدر از ایرانیا  درمیارن  

«ای قوم به حج رفته کجایید کجایید....» 

 

 ******* 

زن و شوهری را دیدم که سر این که خونه پدرم نمیای منم خونه پدرت نمیام روز اول عید دعواشون شد شوهره زد و رفت خونه مامانش هنوز هم برنگشته 

 

پ- نوروز همینه دوستی ها بیشتر میشه بهترین موقع  نشون دادن کینه شتری هاست! 

******* 

 

رفته بودن سفر یاد همه ی دوستان بودن خیلی بهشون خوش گذشت.  

 

پ- همیشه به شادی

*** 

پ- مریض داشتیم از اینکه کنارش بودیم لذت بردیم.  

*** 

تازه دامادش و دخترش دو روزی اومدن پیششون و حسابی مهمونی دادن و مهمونی دعوت شدن. 

پ- همیشه به خوشی 

*** 

-همسری نداشت سی و هشت سالش بود و به دنبال زندگی همه چیز را دنبال کرده بوده در تنهایی در کار خانواده به آینده اش فکر می کرد و دیگران را تماشا می کرد.  

 

پ: برایش آرزوی آرامش همیشگی دارم 

 

***** 

دانشجو هست و حسابی استراحت کرد و در فکر پروژه های درسیش بود که باید داده هایی رو آماده می کرد. 

پ: براش هم فال بود و هم تماشا 

**** 

روزهای پیش از سال نو و دو سه روزی پس از سال نو را دور از خانوانده در کنار مادر پیرش بود.انگاری از اینکه پیش خانوادش نبود یه چیزی گم کرده بود  

پ: یکی از عادت های کهن این است که زمان آغاز سال نو همه ی خانواده دور هم در خانه ی خودشان باشند و با آغاز سال نو دید و بازدید همراه خانواده شروع کنند . خوب گاهی هم روزگار اینجوریه.. 

-خانوادگی رفته بود ن سفر دیدن آثار تاریخی از شوق نمی دونست چی بگه 

 

پ: این پُز داره که پُزی نمی اومد 

نظرات 9 + ارسال نظر
rahil یکشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 21:39 http://porooshat.blogfa.com

خیلی روون و خوب مینویسی خیلی خوشم اومد

فریدون سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 15:37 http://www.parastu.persianblog.ir

دیالوگ قشنگی است . اما حیف که با عجله نوشته شده است. با کمی دقت می شود احساس درونی طرفین گفتگو را به خواننده نیز انتقال داد و متن را یه دست به روش محاوره ای نوشت.
*
پز دادن هم یکی از آن کمبود هایی است مشکلات روحی و ذهنی و اجتماعی خودش را دارد. مثلن در پاریس زاییدن و یا لغت های خارجی توی جمله انداختن و یا موها را بور کردن و غیره از مشکلات جوامع در حال رشد و تحت سلطه است.
راه مبارزه با آن ٬ آگاهی فکری و اجتماعی است

روز و روزگارتان خوش

اینها بخشی از دیده و شنیده های نوروزی ام است.
شما درست می فرمایید در یک زمان تصمیم گرفتم بنویسم و همان موقع منتشرش کردم و دیگر به سراغش نرفتم. نمی دانم چرا این کار را کردم به هر حال از نوشته هایی از خودم هست که خیلی از آن خوشم نمی آید.
کاش با لحن و شکل بهتری آن را می نوشتم. به هر حال وقتی منتشر شد قضاوت با خوانندگان است.
این هم شاید یک گوشه ای از آنچه در ذهنم می گذرد باشد.

مشکلات روحی و ذهنی در این جوامع به شکلی است و در جوامع مدرن به شکلی دیگر. این روزها با خواندن داستان ها و کتاب های روانشناسی که از کشورهای پیشرفته به کشور ما می آید و یا بسیاری از آشنایان و دوستانی که از ایران رفته اند به ما نشان می دهد که مردم کشورهای پیشرفته هم دچار کمبودها و مشکلات روحی و روانی شدیدی هستند که با دیدن برخی از آنها که سی یا چهل سال بعد به ایران برمی گردند خوشحالیم که در اینجا ماندیم .

مهم رسیدن به شادی در زندگی است.
*******
پا نوشت:
دوستی که همیشه به اینجا سر می زند و بیش از سی سال است که می شناسمش و بسیار برایم نازنین است پس از خواندن این متن بی درنگ با کمی دلخوری ایمیلی به من زد و گفت اون خانمی که می خواهد در پاریس بزاد می خواهد که بچه ش راحت بره و بیاد. در پاسخش به نرمی نوشتم که این یک راهی است که خیلی ها پس از انقلاب انتخاب کرده اند ولی منظور من چیز دیگری بود.
به هر حال این نوشته ی من خوب نیست که این دلخوری را به وجود آورده است.

فرشته چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 05:47 http://freshblog.blogsky.com

امان از دست این جماعت ایرانی!
با همه چی کار داریم وقتی خودمون یه کاری می کنیم خیلی ردیفیم ولی یکی دیگه بکنه یا چشم هم چشمی کرده یا ژستش بوده یا می خواسته پزی بیاد....

من: ای خدا ایناااااااااااااااااااا کی تموم می شه؟
خدا: هیچ وقت!

فرشته جان
این پزی آمدن دید خود من بود. خودم دیدم و شنیدم که فامیلش پزی می اومد.
اصلن هدف از این نوشته این نبود باز هم می گویم بد نوشتم:

خواستم بگویم آخر به چه فکر می کنند که این افتخار ایران زاده شدن را از فرزندشان می گیرند؟ و این مایه ی پز برایشان هست.

مشکلات زندگی همه جا هست مهم خوب زندگی کردن و ارزش آن را دانستن است.

آدمی بسیار پیچیده ست و دارای کنش و واکنش های گوناگون می باشد. با فرمول های پیشرفته و عقب مانده همه را نمی توان کلاسه کرد.
این بلاهایی است که زندگی مدرن بر ما آورده است باید چشمانمان را باز کنیم و به خود آییم ،و از مدرنیت به نفع انسانی بودن و زندگی بهینه زمین سود ببریم نه اینکه اسیر و مبهوت آن باشیم.

تلاش برای زندگی بهتر را حتی از طریق زایمان در کشورهای دیگر نکوهش نمی کنم به هر حال باید به سمت دنیای بدون مرز رفت ولی پز آمدن را نمی پسندم.

فریدون چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 15:46

البته می دانید قصدم انتقاد نبود. فقط دلم می خواست در این مسیر فرهنگی که همگام هستیم به یکدیگر یاری برسانیم که بهتر بیاندیشم و بهتر بنویسم . شما و فیروز گرامی همیشه در این مسیر دوستان خوبی بوده اید که با نظر هایتان مرا یاری کرده اید و من از این نظر از شما دوستان گرامی و سایر دوستان که با پیام های سازنده تان مرا یاری کرده اید تشکر می کنم. من همیشه تشنه انتقاد های سازنده ام .

شما همچنین درست می فرمایید که در جوامع صنعتی ( پیشرفته ) مشکلات روحی و ذهنی مردم به شکل دیگری است. برای آشنایی با این مشکلات می شود به ادبیات و اشعار آنها مراجعه کرد و در خلال شعر ها و ترانه هایشان به روحیات شان پی برد.
======

با اجازه چند کلمه هم خارج از محدوده بنویسم.
داشتم شعر قلب مادر اثر ایرج میرزا را می خواندم. بعد در گوگل گشتم ببینم ترجمه آن را به انگلیسی می شود یافت یا نه. اما تا این لحظه نتوانسته ام ترجمه آن را پیدا کنم .
......

آه‌ دست‌ پسرم‌ یافت‌ خراش‌
آه‌ پای‌ پسرم‌ خورد به‌ سنگالش است .
ایرج میرزا


فریدون گرامی
شما استاد همه خانوادهی ما هستید و ما همیشه از راهنمایی های شما بسیار سود جویی می کنیم.

یکی از همین دوستان ما که در انگلستان زندگی می کند چندی پیش در تهران آپارتمانی خرید و به همسرش می گوید من ایران را دوست دارم و باز نشستگی ام نزدیک است ایران حتی اگر ویروس است دوستش دارم و می خواهم برگردم به ایران.
من و فیروز هم ایران و مردم ش را به همه ی آنچه هست دوست می داریم . شما را هم چنین. امیدوارم پاسخ من موجب رنجش شما نشده باشد.این قلم ناتوان من است که نتوانسته است حرفم را برساند.

====
شما که خود استاد ترجمه هستید و می توانید بجای هدر نمودن وقتتان در ایکی ثانیه آن را ترجمه کنید.

راستی این شعر ایرج میرزا ترجمه ای است از یک قطعه ی آلمانی
حیف که فارسی هم خوب نمی دانم تا منظورم را بفهمانم کلمه ای هم آلمانی نمی دانم تا متن آلمانی آن را بخوانم.

آه دست پسرم یافت خراش
آه پای پسرم خورد به سنگ.

محسن چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 19:31 http://axamoon.blogsky.com

یکی از بدی های نوروز این است که تا میای تعطیلات را تمام کنی و ببینی که تعطیلات عید را چگونه گذرانده ای و در باره اش یک انشایی بنویسی میرسی به نوزده فروردین که امروز باشد و سال روز رفتن صادق هدایت. بعد می نشینی و انسایت را با نوشته های او در ذهنت مرور می کنی و بعد می گویی.
اه اه چه انشای مزخرفی.
ولی من یک چیز را از ایزابل آلنده یاد گرفتم و آن این است که در جایی گفته که:
من روزی نویسندگی را آغاز کردم که استادی در کلاس دانشگاه به ما گفت که بروید و یک داستان بد بنویسید. اگر داستان کسی خوب باشد و در آن از واژه های ادبی استفاده کرده باشد بدترین نمره را می گیرد. این بود که من از همان روز شدم نویسنده.
در یکی از این کامنت ها نوشته بودید که از نوشته های خودتان خوشتان نمی آید. ولی چه باک؟ مگر برای خودتان می نویسید. آدم وقتی برای خودش می نویسد که توی دلش بنویسد و برای کسی آن را آپ نکند.
من که امروز این انشای شما را می خوانم می بینم که خیلی هم من از آن خوشم می آید. شما خوشتان نمی آید نیاید. من باید خوشم بیاید که آمد.
کاش بیشتر می نوشتید. یعنی از خودتان. و از آن چیزهایی که خودتان بدتان می آید.

آن چه که در نوروز می گذرد و می بنیم زندگی گذشته و حال و آینده دوستان و آشنایان و فامیل هست چون دید و بازدید ها تازه می شود و همه برتی پذیرایی و دیدار شبانه روز آماده اند یک مرور سالانه بر آنچه به فامیل و آشنایان گذشته می شود. اینها که نوشتم قسمت کوچکی از آن بود آنچه دیده و شنیده ام خوراک فکری ام است تا سال دیگر.

چه خوب یادی از صادق هدایت کردید.

من قصد نویسنده شدن ندارم همین چند جمله که گاهی در این وبلاگ می نویسم خیلی کاستی دارد.

در لابلای متن از خودم و خانواده ام هم نوشته ام آن بندی که پاسخی ندارد گذراندن تعطیلات خودم هست.

با سپاس فراوان

فرشته جمعه 21 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 06:16 http://freshblog.blogsky.com

به نظر من که خوب نوشتی از دید من وقتی کسی بتونه با نوشته یک نویسنده ارتباط برقرار کنه و اون نوشته رو حس کن. نویسنده نویسنده ی خوبی بوده!

در قدیم فرزندهاشون رو در فرنگ به دنیا می آوردن که پاس اون کشورها رو داشته باشه ولی امروزه که دیگه فرنگ یا همون اروپا و ... به بچه های متولد شده پاس نمی دن مگر اینکه مادر و پدر سیتیزن باشن! کم کم تبدیل به پز شده در صورتیکه هیچ گونه افتخاری نداره! از دید من داشتن پاس ایرانی به هیچ دردی نمی خوره! این رو زمانی فهمیدم که دیدم هندی های گرگوری با پاس استرالیایی به ۹۹ درصد کشورهای دنیا بدون اخذ ویزا رفت و آمد می کنن ! اما با پاس ایرانی چی؟ برای یک دبی فکسنی چقدر باید پول ویزا بدیم و چقدر باید تو نوبت بشینیم!

ایرانی بودن یک افتخاره که باید فرهنگش بین ما جا بیافته! مردم ما گذشتشون یادشون رفته و آینده اشون رو هم نمی بینن!

این یکی جدید بود .تازه شنیدم که پدر و مادر باید اقامت داشته باشند.البته اینی که من در موردش نوشتم اقامت فرانسه رو داره و شگفتی من از این بود که چرا افتخار ایرانی بودن رو از فرزندش میگیره؟

دیروز یکی از دوستام می گفت بعضی میرن مالزی میزان!!!
افسوس!

فرشته جان همانطور که می دانی با داشتن هنر و دانش خوب همه جای دنیا رو هوا ایرانی ها رو می برن. نمونه هاشو زیاد می شناسم.

سهیلا جمعه 21 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 11:18 http://deltangi24.blogsky.com

من نمی فهمم اینهمه جنگ و جدل سر ایرانی و غیرایرانی بودن به چه درد می خوره . مگه نه اینکه ما همه انسانیم . قروقراضه ٬ پر از حسن و عیب ؟ هر کسی معایب و محاسن خودشو داره چون هر کس سرگذشت خودشو داره . وقتی خداوند داشت دنیا رو خلق می کرد نه خطی کشید نه ترازو گذاشت خوبی و بدی ها رو تقسیم کرد. همه چیزو ریخت وسط اجازه داد هر کس به اندازه ی وسع خودش سهم برداره. بعد هم گفت هر کسی رو توی گروه خودش قضاوت خواهم کرد . براساس آنچه کرده ...
بیاین ما دست از قضاوت آدمها برداریم . آدمها رو براساس کرده هاشون برچسب نزنیم چون نمی دونیم توی دلشون واقعاْ چی می گذره . شاید اشتباهات و سوتی های ما از همه بیشتر باشه .
دست همه تون رو می بوسم که عاشق آدمهایید و براشون نگرانید. می دونم که عشقتون به نجات روحشون میره .

کی برچسب زد؟
ـــــــــــــــــــــــــــــ
(با عصبانیت)اصلن تو چرا وبلاگتو به روز نمی کنی؟

قربون اون صفات برم

سعیدسعیدی یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 03:43

ممنون بابت لطفتون
ما تمام عید رو خونه بودیم و امتحان داشتیم

امیدوارم قبول شده باشید.
خوب حالا که ترک وطن کردی تعطیلات عیدت هم عوض شده دیگه.

فرشته سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:22 http://freshblog.blogsky.com

مالزی به مهاجر های اون کشور اصلا ویزای اقامت دائم نمی ده چه برسه به پاس مالیایی ! زاییدن هم در مالزی کار خیلی بیهوده ای ! وقت و هزینه تلف کردنه!

بله اروپا به کودکانی که در اونجا به دنیا میآن پاس نمیده مگر والدین پاس اون کشور رو داشته باشن!

چند روز پس از اینکه این متن رو نوشتم یادم آمد که مشتاقان زندگی در کشورهای شرقی را اضافه کنم مثل هندوستان.

به هر حال انچه که روشن است موج خروج از کشور برخی از طبقات مرفه و نیمه مرفه جامعه را گرفته است و خوشبختی را در نقاط دیگر کره ی زمین جستجو می کنند.

دریغ است ایران که ویران شود....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد