نترس

نترس

داستان های ذن -12
دردوران فئودالی ژاپن ،در زمان جنگ های داخلی، یک سپاه مهاجم با سرعت منطقه ای را با آتش درو کرد و کنترل شهر را دست گرفت . فقط دریک دهکده ، قبل از اینکه سپاه برسد همه بجز یک استاد ذن فرار کردند. ژنرال در مورد این مردکه پیر کنجکاو شد و برای اینکه ببیند او چه جور آدمی است خودش به معبد رفت
.. وقتی ژنرال با آنچه که او عادت داشت ، رفتاری احترام آمیز و سلطه پذیر، روبرو نشد، از عصبانیت منفجر شد و در حالی که دست به شمیشرش برد با خشم فریاد زد: "تو یک احمقی" " تو نمی فهمی مقابل کسی ایستاده ای که بدون این که حتی یک مژه بزند می تواند تو را خنجر بزند". علیرغم این تهدید، استاد بی حرکت به نظر می رسید و به آرامی پاسخ داد:" آیا تو می فهمی مقابل مردی ایستاده ای که می تواند بدون اینکه مژه ای به هم بخورد خنجرزده شود؟"ـ
During the civil wars in feudal Japan, an invading army would quickly sweep into a town and take control. In one particular village, everyone fled just before the army arrived - everyone except the Zen master. Curious about this old fellow, the general went to the temple to see for himself what kind of man this master was. When he wasn't treated with the deference and submissiveness to which he was accustomed, the general burst into anger. "You fool," he shouted as he reached for his sword, "don't you realize you are standing before a man who could run you through without blinking an eye!" But despite the threat, the master seemed unmoved. "And do you realize," the master replied calmly, "that you are standing before a man who can be run through without blinking an eye?"
 

 
نظرات 5 + ارسال نظر
پاتوق گورکن ها یکشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 14:04

پاسخی که استاد داد کنه تعالیم بودا و تائو را بیان کرد .من در برابر تو نیستم در کنار تو هم نیستم اما جایی هم نیست که من نباشم به خودت خنجر نزن.

فیلدوست یکشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 19:29 http://philldoost.blogfa.com

عرض ادب
من چه کنم با این داستان های ذن تو میونه ام خوب بشه؟!

دیگه دنیا اینجوریه دیگه. همه داستان ها مطابق میل ما نسل به نسل منتقل نشده !

فریدون دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 15:54 http://www.parastu.persianblog.ir

پروانه گرامی
مطالب زیر را بعنوان مشورت می نویسم و چون صد درصد مطمئن نیستم لذا دخالت آنرا در ترجمه تان بعهده نظر و تشخیص خودتان وا می گذارم

Without Fear= بدون ترس

fearless = نترس ٬ بی باک

به نظر من ترس وسیله دفاعی هر موجود زنده است که او را وامیدارد که مدام آماد باشد که در صورت وقوع حادثه ای از جان خود دفاع کند. کسی که نترس است کمتر ضربه پذیر است . اما کسی که بدون ترس است کسی است که به مرحله ای از پایگاه فکری و اندیشه رسیده است آرامش خود را در مقابل حوادث حفظ کند.

گرچه این دو واژه ظاهرن هردو یکی به نظر میرسند از نظر من با هم تفاوت هایی دارند. تا نظر شما در این رابظه چه باشد؟
*
*

quickly sweep= حمله ضر بتی
فکر می کنم در اصطلاح ارتش حمله ضربتی معنی میشود ... اما مطمئن نیستم

*
* unmoved = not affected by emotion or exitement


*
*
Sword = شمشیر

*
*
that you are standing before a man who can be run through without blinking an eye?"

... که تو هم در مقابل انسانی ایستاده ای که می تواند خونش بزمین ریخته شود ( کشته شود) بی که چشمی بهم بخورد

run through = فکر می کنم در این متن به معنی کشتن است



با آرزوی سلامتی و موفقیت تان
فریدون







فریدون گرامی
- من هم ابتدا عنوان را "بدون ترس " ترجمه کردم ولی پس از مدتی فکر کردن ترجیح دادم از کلمه ی "نترس" استفاده کنم
-
در ترجمه این داستان کوتاه بر سر همین جمله ی

that you are standing before a man who can be run through without blinking an eye?"
مانده بودم. به دوستان خارج از کشور انگلیسی زبان،کانادا و امریکا و یکی از دوستان که فوق لیسانس از لندن هست آفلاین فرستادم و دوستی از امریکا پاسخ داد و با کمک او توانستم این قسمت را ترجمه کنم و ابتدا خودم این گونه ترجمه کرده بودم " میتوانم تو را نابود کنم و آب از آب تکان نخورد" ولی آن دوست بدون اینکه از داستان خبر داشته باشد برایم از متنی مثال آورد که در جنگ همین اصطلاح Rum through به کار رفته بود که با لحنی گفته است" با خنجر میزنمت" که" یعنی کشته خواهی شد. " آقای سولر هم عکس را با نام " خنجر" ذخیره کرده اند.
شاید باید لحن نوشتن را به گونه ی دیگری تغییر دهم تا لحن خشونت بار و تحکم آمیز وپرنخوت ژنرال بهتر نشان داده شود و در پاسخ بسیار زیبای آن پیر هم آرامش احساس گردد.
فریدون گرامی من این داستان را خیلی دوست دارم می توانم بگویم این برایم تا کنون بهترین بوده است.
سعی می کنم متن را به شکلی بهتر تغییر دهم.
از شما همراه همیشگی بسیار سپاسگزارم

فیلدوست دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 18:22 http://philldoost.blogfa.com

۱.عرض ادب
۲.به روزگنر جوانی شما شب حرکت می کرد به روزگار ما صبح ساعت ۹:۲۰ قطار رو میگم
۳.از همان روزگار تا الن هنوز همان قطارها مسیر رو همچون حلرونی پیر و ریخاطره طی می کنند.
۴.عجب پاسخ حکیمانه ای داده ای به کامنتم.دیگه جدا هیجی ندارم بدم.
۴.ممنونم

نمردم و یکی بهم گفت حکیم
.
پس یادم باشه یک بار صبح با قطار برم گرگان چون مناظرش باید خیلی دیدنی باشه. ما که همیشه از جاده فیروز کوه قطار رو روی پل ورسک می بینیم.
.
کوچک همه ی دوستان هستم

پروانه دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 22:18 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

با کمک فیروز و راهنمایی های فریدون گرامی متن اصلاح گردید.
در این ترجمه به معنی توجه شده است تا ترجمه ی کلمه به کلمه ی متن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد