زیبایی طبیعی


 

زیبایی طبیعت

داستان های ذن ـ 6

یک استادذن،باغبان یک معبد مشهور بود. این شغل را به خاطر علاقه وافر او به گل ها ، بوته ها و درخت ها به او داده بودند .معبد کوچکتر دیگری در همسایگی بود که در آن استاد بودایی پیری زندگی می کرد. یک روز استاد ذن  چشم به راه مهمانان مخصوص بود، او هم به صورت ویژه ای به باغ رسیدگی کرد.علف های هرز را وجین کرد، بوته هارا هرس کرد و چمن ها را شنکش کشید ، مدت زیادی وقت گذاشت و با دقت برگ ،های پاییزی را جمع و جور کرد. از آن طرف دیوار ما بین دو معبد، پیر بودایی کار کردن او را با علاقه تماشا می کرد. وقتی کارش تمام شد استاد باغبان ایستاد و در حالیکه از آن چه خود انجام داده بود، لذت می برد، به پیر مرد گفت: "قشنگ نیست؟" پیر بودایی پاسخ داد: " بله ،اما یک چیز کم دارد. به من کمک کن تا به آن طرف دیوار بیایم تا برایت درستش کنم". باغبان معبد بعد از کمی درنگ او را بلند کرد و از روی دیوار پایین گذاشت. استاد پیر به آرامی بطرف درختی که در وسط باغ بود رفت و تنه ی درخت را گرفت و تکان داد. برگها به رو ی همه ی زمین باغ ریخت سپس گفت " خوب، حالا می توانی مرا باز گردانی."ـ




 


Nature's Beauty


A priest was in charge of the garden within a famous Zen temple. He had been given the job because he loved the flowers, shrubs, and trees. Next to the temple there was another, smaller temple where there lived a very old Zen master. One day, when the priest was expecting some special guests, he took extra care in tending to the garden. He pulled the weeds, trimmed the shrubs, combed the moss, and spent a long time meticulously raking up and carefully arranging all the dry autumn leaves. As he worked, the old master watched him with interest from across the wall that separated the temples.

When he had finished, the priest stood back to admire his work. "Isn't it beautiful," he called out to the old master. "Yes," replied the old man, "but there is something missing. Help me over this wall and I'll put it right for you."

After hesitating, the priest lifted the old fellow over and set him down. Slowly, the master walked to the tree near the center of the garden, grabbed it by the trunk, and shook it. Leaves showered down all over the garden. "There," said the old man, "you can put me back now."

 

نظرات 16 + ارسال نظر
فریدون چهارشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:29 http://www.parastu.persianblog.ir

پروانه گرامی سلام
.

اول - متن مشکلی را برای ترجمه انتخاب کرده ای که احتیاج به دانستن لغات رشته باغبانی دارد و من شخصن از ترجمه چنین آثاری خودداری می کنم .
.

دوم - باید دید کشیش بودائی را در فارسی چه ترجمه کرده اند. شما جای کلمه کشیش واژه روحانی گذاشته اید... که اتفاقن بد فکری هم نیست.
.

سوم - یک روحانی متصدی باغ یک معبد معتبر بودائی بود
.

چهارم - چطور است به جای متصدی باغ واژه باغبان بگذاریم؟؟؟
.

پنجم - این شغل را به خاطر علاقه وافر او به گل ها و بوته ها و درخت ها به او محول کرده بودند
.

ششم - trimed the shrubs, combed the moss
چطور است بنو یسیم بوته هارا هرس کرد و خزه ها (چمن ها )را شنکش کشید ؟؟؟. که به نظر من دراین جا منظور از خزه چمن های خودرو در باع است.

.

هفتم - این قسمت در ترجمه از قلم افتاده است. .. و با دقت برگ های پاییزی را جمع و جور کرد.
.

هشتم - متصدی باغ ( باغبان معبد)بعد از کمی درنگ اورا بلند کرد ...

.
نهم - استاد پیر به آرامی بطرف درختی که در وسط باغ بود رفت و ..
.

با درود و سپاس فراوان از تو جه و دقت تان به پرستو و یادداشت هایم
فریدون


فریدون گرامی
.
مشکل زبان انگلیسی من است نه متن آن. شما درست می گویید باید با گیاهان و وسایل باغبانی در شرق آسیا آشنا بود تا بتوان قسمتی از این متن را ترجمه کرد.
.
از یک ژاپنی پرسیدم که moss چه معنایی دارد و گفت یک نوع چمن که به صورت خودرو هم وجود دارد.
.
سعی می کنم از این پس ابتدا در مورد متن تحقیق کنم بعد دست به ترجمه بزنم. از اشتباهات زیاد پوزش می خواهم.
.
همه ی آنچه شما اصلاح نمودید در متن اصلاح گردید.
.
با سپاس

فریدون چهارشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 19:18 http://www.parastu.persianblog.ir

پروانه گرامی
داشتم در یو چیوب به صدای این کودک گوش میدادم ... چه صدای دلنشینی.. گوش کن

http://www.youtube.com/watch?v=LEAwPYtBbL4

محسن پنج‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:24 http://after23.blogsky.com/

آی قربون اون دستش. من که از باغ مرتب و گلهای مرتب تر متنفرم. عاشق قدم زدن در خیابان ولیعصرم. در روزهای پاییز. دوست دارم آنقدر برگ توی پیاده رو باشد که با پاهایم به آنها ضربه بزنم و به این طرف و آن طرف پرتشان کنم. در این روزها تمام کفش و شلوارم تا زیر زانو خاکی میشود. خاکی که دوست ندارم از لیاسم پاکش کنم.

خیابان ولیعصر حتما با چنار های تاریخی که دارد ، باید یکی از زیباترین خیابان ها باشد. حیف که به نظر می آید درختانش رو به مرگ هستند.من که حدود سی سال است از این خیابان رد میشم این را احساس می کنم و در اخبار و سایت های زیست محیطی هم خواندم که درختان خیابان ولیعصر در حال نابودی هستند

فریدون پنج‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:07 http://www.parastu.persianblog.com

پروانه گرامی

امروز تعطیل ام. با دوستم قرار گذاشته ام که به خانه اش بروم و تا ساعت شش بعد از ظهر با هم باشیم در باره شعر و غزل و زندگی گفتگوها داشته باشیم . زندگی آنجا آغاز میشود که آدمی در حیطه ذوق و هنر خود لحظه ها را ملاقات کند.

چند روزیست سری به یاهو مسنجر نزده ام بعد از این یادداشت یادم باشد که سری به آن بزنم و یادداشت ها را بخوانم.

در یادداشت قبلی ام متوجه شدم که قسمت هفتم از قلم نیافتاده است. این ستون نظریات بلاگفا چقدر زیباست آدمی را دعوت به نوشتن می کند. خاصه که در همه جا حتی در اداره هم میشود بدون داشتن نرم افزار فارسیَ٬ فارسی نوشت. به این بلاگفا چقدر میشود اعتماد کرد؟ چطور است به بلاگفا اسباب گشی کنم ؟

دقت کردم و دیدم صفحه ای هم برای داستان های ذن در بلاگفا باز نموده ای. جمع آوری این قصه ها همه دریک جا چقدر زیباست.

من معمولن به آهنک های سنتی ایرانی گوش میکنم اما اتفاقی دیروز به آهنگ های افشین زسیدم دیدم چقدر تحرک و شادی در آن موج میزند. یعنی داشتم دنبال موضوعی در باره اشعار هایکو می گشتم که به ترانه های افشین رسیدم. و در یو چیوب ویدیو اش را دیدم.
هنری که بتواند درین دنیای دیوانه ی دیوانه ی دیوانه٬ اندوه را بزداید و شادی و تحرک ایجاد کند و لبخندی بر لبی بنشاند هنری هنر مندانه است


درین داستان ذن گرچه عنوان داستان را شما زیبائی طبیعی انتخاب نموده اید و زیباست و تا حدودی هم با متن قصه همخوانی دارد اما ترجمه ی عنوان داستان زیبائی طبیعت است.

به هر حال کار آن استاد پیر ذن همسایه در ریختن برگ ها روی زمین و زحمت باغبان را در نظر نگرفتن چندان کار دلنشینی نیست . هرچند که فلسفه اش در باره زیبائی طبیعت از نظر خودش منطقی می نموده است.

انسان محیط خود را به آن گونه می آراید که می خواهد. هر فلسفه ای به جای خودش ممکن است زیبا و قابل پذیرش باشد اما همه فلسفه ها وقتی به حیطه قدرت و تحمیل می رسند غیر قابل تحمل میشوند. هر آنچه که آزادی را کنم بها بدهد دجار اشکال است هم چنانکه آن استاد پیر با حرکت ناروای خود نظر خودش رابه باغبان تحمیل کرد.

به نظر من زیبا ترین آعوش جهان آغوش آزادیست. و احترام به آزادی ===============

زندگی چه زیباست
هنگام که تو به جای انتظار می نشینی
هنگام که تو به خرد و اندیشه پر و بال میدهی
هنگام که واژه ها در رودبار غزل ها جاری میشوتد
بسوی دریایی که تو باشی
و زمین بارور میشود زیر گام های تو

بهترین جای جهان , آغوش تست
آنچا که هوس گفتن و شنیدن
بر لب ها می نشیند

آنجا که در میعاد گاه نگاه
در التهاب بودن با تو
من قطره قطره دریا میشوم.
رویا میشوم
پیدا میشوم

آری بهترین جای جهان آغوش تست
ای آزادی


==============
با صمیمانه ترین درود ها

فریدون گرامی
از این که پاسخ شما را با تاخیر چند روزه می نویسم پوزش می خواهم ، اینجا هم سه روز ما تعطیل بودیم و با دو روز مرخصی توانستیم خانوادگی به دیدن اقوام برویم. و از شعر و غزل دور ،ولی همراه طبیعت بودیم.
.
یاهو مسنجر هم برای ارسال برخی پیام ها و لینک ها، گاهی خوب است. این هم یک وسیله ی ارتباطی است که من هم گاهی استفاده می کنم.
.
از زحمتی که کشیدید و اشتباهات را برایم نوشتید سپاسگزارم، امیدوارم اصلاحات را درست انجام داده باشم.
.
این سایتی که از آن جهت پیام گیری استفاده می کنم بلاگفا نیست بلاگ اسکای نام دارد
www.blogsky.com
به سایت بلاگ اسکای رفتم و هر چه گشتم نام شرکت ایرانی ندیدم. سال ۸۲ ۱۳ شروع به کار کرده است.
نمی دانم چرا بلاگ اسکای را از بقیه وبلاگ ها بیشتر می پسندم.
.
اگر خواستید به بلاگ اسکای کوچ کنید می توانید در آنجا آدرس پرستوی پرشین را بنویسید و هر که خواست به آرشیو شما در آنجا مراجعه می کند.
بلاگ اسکای از آن شکلک های بلاگفا و پرشین ندارد.من هم با وجود آنها در ستون نظریات خیلی موافق نیستم.البته این نظر شخصی من است.
.
بلاگ اسپات را توصیه نمی کنم چون هر آن ممکن است در ایران فیلتر شود.ولی از نظر اعتماد بالاترین درجه را دارد چون در مجموعه ی گوگل قرار دارد. می بینید که من مجبورم جهت نظریات از بلاگ اسکای کمک بگیرم.شما می توانید با backup گیری مرتب روی کامپیوتر خانه ی خود هیچ نگرانی را به خود راه ندهید.
.
در مورد جمع آوری داستان های ذن هم درست متوجه شدید قصدم در واقع همین است. باید مثل باغبان با دقت مرتبش کنم.
.
من آهنگ های افشین را گوش نکرده ام شاید شنیده باشم . ولی آهنگ های شاد زنده یاد ویگن را بسیار دوست دارم.
.
من عنوان "زیبایی طبیعی" را بیشتر دوست داشتم و دلیل آن شاید تغییر چهره ی خانم ها و آقایان با جراحیها و تاتو های مختلف که زیبایی طبیعی فراموش شده. ولی تصمیم داشتم حتی اگر یک نفر هم اعتراض کرد نام آن را به همان نام اصلی برگردانم.
.
پاسخ بند آخر شما را به صورت پیام جداگانه می نویسم
.
با سپاس فراوان

مرگ گلبرگ های مریم(ریما جون) پنج‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 20:45 http://rimaeldera2.persianblog.ir

سلام..ممنونم که کلبه ی ویرانه ی منو رونق بخشیدی.....به خاطر دیر سر زدنم منو ببخش...
نمی دانم از چه و چگونه بگویم ، آنقدر خستگی را در خودم فرو بلعیده یافته ام که دگر بار کلمه ای از گلویم بالا نمی آید مگر بسان آروغی حرفی باشد نامفهوم و گنگ ولیکن آنقدر تشنه ی گفتنم که سکوت اختیار کردن را نتوانم. گاهی قلم با من سرلجبازی دارد و گاهی اوراق کاغذ و شاید اینبار من درونم. زندگی در گذر است و من هنوز هم نفهمیدم در کجای این بازی روزگار سخت مشغولم.پس نادانسته سکوت باید کرد، بنگرکه سکوت عجب وزنی دارد، نگهی انداز و ببین که این دل چقدر سنگین است. گاهی آنقدر سنگین می شود که حتی نمی توانم خود را ازهمین چند پله ی ساده ی زندگی هم بالا کشم. نگاه کن که سنگینی سکوت جایی برای افکار اضافی ام نگذاشته است، این فقط یاد توست که مرتبا در ذهن من جاری است و من تبعیدی سکوت به تو گشته ام.نگاه کن حتی بعضی روزها قلمم هم سنگین میشود. این سکوت با من چه ها که نکرد.!!

فریدون جمعه 19 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:30 http://www.parastu.persianblog.ir


*
*
از من به پاییز بگو
کویر تابستان را پشت سر می گذارم
تا به جشمه های لبریز برسم
تا به درختان رنگ باخته و برگ ریز برسم
*
*
تا برای دیدن برگ ها
نگاهم را به آسمان ...نه
بلکه به زمین بریزم
*
*
تا انتظار دیدار را
در شب زنده داری ها
به چار دیوار شب جدایی ها بیاویزم
*
*
از من به پاییز بگو
هر ساله اشک من با با ران عجین می شود
برای عشق ورزیدن
برای دوست داشتن
و برای دوست داشته شدن
جاری ی چشمه ساران زمین می شود.
*
*
از من به پاییز بگو
هنوز هم منتظرم تا صدای گام های زندگی را
روی پنجه های خشک برگ چنار
تا کنار ساحل دریای خیال
از پنجره ی امید تماشا کنم
*
*
از من به پاییز بگو
دوست دارم پرواز پرستو ها را درکوچ
و ورق خوردن زندگی را
گرچه در تکرار ی پوچ
تماشا کنم
*
*
و با غرور بخود بگویم
آری منهم زنده ام
برای رنج بردن
و برای شاید ها
آشیانی برای فردا ها ساختن
و در خاطره روز ها خاطره شدن
.
فریدون
.
.

ظریفی دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 14:17 http://zarifi.blogfa.com

سلام!
از پر وانه با اینجا رسیدم و چه زیبا که با سرایش فارسی داستان را به لاتین هم خوندم این یه کمک مثل محاوره است که خود آگاه خدمتیست به آموزش زبان انگلیسی.
اینجاست که می توان گفت هم خدا وهم خرما.
نه شکوفهء نه برگی نه ثمر نه سایه دارم
همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت کشت مارا.
همون تکون دادن درخت شمارش ریزش برگ های عمرمان را بیاد میدهد که دست روزگار تکون مان میده لحظات وروز های عمر از مان فرو می پاشه که خدا در نقش همین دهقان پیر لحظه هارا از دیوار زمان به این ور و اون ور تیر میکنه . بلی دوست عزیز زیبا بود.
بم سر بزن ممنون می شم دوست دارم تا دوستان باشیم. عرض ادب. ظریفی

درود بر شما
به این خانه ی کوچک خوش آمدید
داستان های ذن با ما شرقیان بسیار عجین است .نظر شما برایم نو وخواندنی بود.
با سپاس

ظریفی دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 14:21 http://www.zarifi.blogfa.com

شعر عنوان رو خوندم زیبا نوشته اید بلی دوست عزیز!
هرکه نا موخت از گذشت روز گار
هیچ نا مو زد زهیچ آموز گار

دوست گرامی من شاعر نیستم و این شعر زیبا از دادبه پارسی(ابن مقفع) است.

پروانه دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 15:51 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

فریدون گرامی
پاسخ قسمتی از پیام شما را اینجا می نویسم:
.
قسمتی از پیام شما:
.
به هر حال کار آن استاد پیر ذن همسایه در ریختن برگ ها روی زمین و زحمت باغبان را در نظر نگرفتن چندان کار دلنشینی نیست . هرچند که فلسفه اش در باره زیبائی طبیعت از نظر خودش منطقی می نموده است.

انسان محیط خود را به آن گونه می آراید که می خواهد. هر فلسفه ای به جای خودش ممکن است زیبا و قابل پذیرش باشد اما همه فلسفه ها وقتی به حیطه قدرت و تحمیل می رسند غیر قابل تحمل میشوند. هر آنچه که آزادی را کنم بها بدهد دجار اشکال است هم چنانکه آن استاد پیر با حرکت ناروای خود نظر خودش رابه باغبان تحمیل کرد
.
پاسخ:
در شرق زمانی که صحبت از استاد و شاگرد است ، موضوع را به گونه ی دیگری باید دید.

پروانه سه‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:59 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

کلوب بودا
http://www.cloob.com/clubname/buddhaandbuddhism

پاتوق گورکن ها سه‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:12

اشاره مستقیم به تائو ...
دست به طبیعت نزن ...
طبیعت را به سود خودت تغییر نده ...
اشاره مستقیم به تائو ...
با برگها یگانه شو ...

محسن سه‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:49 http://filmamoon.blogsky.com/?PostID=46

میخاستم نظرتان را در مورد این به به جای نقدی که نوشته ام بدانم. عده ای میگویند که من در اشتباه هستم. نمیدانم فیلم را دیده اید یا نه. اگر امکان دارد ببینید.

پروانه سه‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 15:16 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

priest= استاد ذن
ترجمه پاشایی

فریدون سه‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 15:30 http://www.parastu.persianblog.ir

سلام
از توضیحات تان در باره داستان و بلاگ اسکای و ... سپاسگزارم.
من و سعید گرامی قبلن در بلاگ اسکای بلاگی مشترک داشتیم به نام« پیاله ای دیگر» . بلاگ اسکای به یک باره بی خبر بسته شد و دست مان را توی حنا گذاشت. بعد هم نفهمیدیم سر یادداشت های مان چه آمد.

بعد با پیام عزیز و حسام عزیز در بلاگ اسکای بلاگ مشترک «جمع خوانی » را براه انداختیم . پس از مدتی باز بلاگ اسکای بسته شد و بعد از مدتی که باز شد رمز هائی روی آن گذاشت که دیگر نتوانستیم برای مطاب نوشتن و ویرایش نوشته هایمان وارد بلاگ مان شویم . گر چه این بار نوشته هایمان هنوز حذف نشده است اما دیگر اعتمادمان را به بلاگ اسکای ازدست داده ایم.

به نظر می رسد پرشن بلاگ با تمام کمبود هایش یکی از معتبر ترین بلاگ های فارسی باشد. که آنهم فعلن می گویند حک شده است . امان از دست حکاکان و ویروس سازان

مشکلی که من با پرشن بلاگ دارم اینست که ستون نظریات آن محدود است و اجازه یادداشت طولانی را نمی دهد. به نطر شما آیا میشود کاری کرد این محدودیت ستون نظریات پرشن بلاگ از بین برود و آدمی مجبور نباشد یک مطلب را به دوسه قسمت تقسیم کند.

با صمیمانه ترین دورود ها
فریدون

سلام بر شما
شما خود استاد وبلاگ نویسی هستید .
از اینکه سابقه ی بلاگ اسکای را برایم نوشتید ممنونم.
روز گذشته به یک تلفنی که در سایتشان بود زنگ زدم به نظرم جای معتبری نبود.
ناگفته نماند اینجا هیچ چیزی قابل اعتماد نیست. هکرها هم که وجود دارند و بیکار نیستند.
با این توصیف شما از بلاگاسکای یادم باشد پیام های دوستان را به کامنتینگ بلاگر منتقل کنم.
.محدویت ستون نظریات دست برنامه نویسان سایت پرشین است و باید از شرکت آریا گستر درخواست کنید حتما اصلاح خواهد کرد. نباید کار مشکلی باشد
با سپاس فراوان

passion دوشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:43

سلام پروانه خانوم
امیدوارم که حالتون بهتر شده باشه

سلام
ممنون از احوالپرسی شما
تقریبا خوب هستم و به کارم باز گشته ام.
برای شما آرزوی شادی و تندرستی دارم

معبد پروانه چهارشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 21:27 http://mabadeparvane.blogfa.com

سلام وبلاگ با محتوا و جالبی دارید.
چه حسن تصادفی که با شما آشنا شدم.
خوشحال میشم به منم سر بزنید.
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد